نام کتاب : بیوتن نویسنده : رضا امیرخانی ***************** امروز ، یعنی 5/5/87 ، کار خواندن کتاب « بیوتن » رضا امیرخانی را که مدت ها بود دنبالش بودم ، تمام کردم .فکر کنم آخرین اثر امیرخانی باشد . رمانی به زبان امروزی و مطرح کننده یکی از موضوعات امروز ؛ رمانی که مخلوطی از موضوعات فرار مغزها ، فرار از خود ، مقایسه جامعه دینی داخل و خارج از کشور و حال و روز ایرانیان مقیم خارج از کشور را در قالب یک ماجرای عاشقانه به تصویر می کشد . ارمیا _ شخصیت اصلی داستان _ که هم اسم با شخصیت اصلی رمان اول امیرخانی _ به نام « ارمیا » _ می باشد ، بازمانده تنهای هم رزمانی است که همگی اکنون در بهشت زهرا (س) آرمیده اند و او را تک و تنها با کوله باری از خاطرات جبهه و جنگ و دیدن وقایع بعد از جنگ ، جا گذاشته اند . فرصت سفر به آمریکا که با دیدن دختری ایرانی _ آرمیتا _ که هم اکنون مقیم آمریکا است ، برای ارمیا فراهم می شود ، دستمایه اصلی داستان را فراهم نموده است . فرصتی برای دیدن جامعه فرهنگی آمریکا و یا به قول کتاب : سرزمین فرصت ها ! بحث در مورد فرهنگ و به خصوص فرهنگ دینی آمریکا که در این کتاب بیشتر روی آن تاکید شده است ، به نظر من چیزی نیست که بشود با خواندن یک رمان آن را تحلیل کرد ، بحث فرهنگی و دین جامعه آمریکایی را با توجه به این نوع کتاب ها و مطالب رسانه ها ، شاید نتوان به طور صحیح مطرح کرد ، شاید انسان فقط باید برود و ببیند تا تحلیلی درست ارائه دهد . ولی فعلا بحث ما در مورد این کتاب است . آنچه که بیشتر از هر مطلب دیگری در کتاب روی آن تاکید شده است ، یکی همین مساله دینی است و دیگری اسباب و قضایایی است که نویسنده برای بیان منظور خود ،متوسل به آنها شده است . من چندی قبل که کتاب « طوفان دیگری در راه است » سید مهدی شجاعی را می خواندم هم نوشتم که طریقه انتقال پیام های اخلاقی نویسنده ، خیلی مناسب نیست ، یعنی نویسنده پیام اخلاقی اصلی خود را می خواهد واضح و بی پرده برساند که این به نوع تاثیر گذاری آن _ حداقل به نظر من _ لطمه می زند . در اینجا هم امیرخانی پاره ای از پیام های اخلاقی داستان را که در مورد وضعیت ایرانیان مقیم خارج است ، در قالب زندگی یک دختر ایرانی که حالا یک رقاص دیسکو ریسکو شده است ، رسانده است ، ولی همین پیام های اخلاقی که از زبان همان دختر _ که سوزی نام دارد _ به خواننده منتقل می شود ، به نظرم به داستان و روند آن لطمه زده است . خواننده در این موارد خود را با پیامی واضح و بی پرده رو برو می بیند و این چندان لذت بجش نیست . موضوعات دیگر از جمله وضعیت دینی آمریکا ، جایگاه ثروت و پول در نزد یک شهروند آمریکایی و روابط بی احساس شهروندان با هم و ... نسبتا مناسب پرداخت شده اند . باز روی یک مطلب بیش از حد مانور داده شده است و آن اشاره به مدیران یقه آخوندی بعد از جنگ است که سنگ شهیدان را به سینه می زنند ، ولی فرق پشت خط جبهه با پشت خط راه آهن را تشخیص نمی دهند . خواندن بعضی از قسمت های داستان ، مثل این است که نشسته ای و فیلمی از یک کارگردان مذهبی و انقلابی را می بینی . من در بعضی از قسمت ها ، دقیقا یاد حاج آقای یقه آخوندی فیلم « به نام پدر » می افتادم که باز به نظرم همان ضعف موضوع اول را هم ، اینها به نوعی دارا هستند . در مورد شخصیت ها ، همین را به گویم که به نظرم همگی در جای خودشان و با توجه به موقعیت خود ، خوب پرداخته شده اند . به خصوص از شخصیت « میان دار » بیشتر خوشم آمد . شخصیت « خشی » هم خیلی زیبا از آب در آمده بود . مورد آخر هم اینکه ، اضافه شدن قسمت هایی با عنوان : « نویسنده می گوید » در میان متن داستان ، بیشتر از اینکه کمک کند ، روند داستان را کند کرده بود . ولی با عین این حال ، داستان نوآوری های خوبی را در خودش گنجانده بود . 5/5/87 - موفق باشید یا علی
|