وبمسترها در جشنواره دیوانه وار اوکسین ادز هر کلیک 600 ریال
وبمسترها در جشنواره دیوانه وار اوکسین ادز هر کلیک 600 ریال
رتبه سنج گوگل فروردین 1387 - Media Center
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  Media Center
وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
کل بازدیدهای وبلاگ
334238
بازدیدهای امروز وبلاگ
67
بازدیدهای دیروز وبلاگ
277
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[  Atom  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

درباره خودم
Media Center
لوگوی وبلاگ
Media Center
فهرست موضوعی یادداشت ها
crossfade Pure . pure love . آرش . انتخابات ایران . تابستان. بازی . فیلم. .
بایگانی
فروردین 1387
پاییز 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پیوندهای روزانه

همه چیز [65]
lovely [48]
[آرشیو(2)]

لینک دوستان

عبور
همه چیز...
توکـــــل بــــــه خــــــدا
professional موبایل ، کامپیوتر، موزیک
اس ام اس و مطالب طنز و عکس‏های متحرک
موزیک رپ فارسی
پیمان
دلداده

لوگوی دوستان















اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

نویسنده مطالب زیر:   Armin  

عنوان متن اولین فرصت بهترین شانس شنبه 87 اسفند 3  ساعت 12:18 عصر

مرد جوان و کشاورز

مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود.
کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست.

من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد.

مرد قبول کرد.

در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد. باور کردنی نبود بزرگ ترین و خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود. گاو با سم به زمین می کوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید تا گاو از مرتع گذشت.

دومین در طویله که کوچک تر بود باز شد. گاوی کوچک تر از قبلی که با سرعت حرکت کرد. جوان پیش خودش گفت: منطق می گوید این را ولش کنم چون گاو بعدی کوچک تر است و این ارزش جنگیدن ندارد.

سومین در طویله هم باز شد و همان طور که فکر می کرد ضعیف ترین و کوچک ترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود.
پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد...
اما گاو دم نداشت!
نتیجه :

زندگی پر از ارزش های دست یافتنی است اما اگر به آن ها اجازه رد شدن بدهیم ممکن است که دیگر هیچ وقت نصیبمان نشود. برای همین سعی کن که همیشه اولین شانس را بربایی.

منبع : وبلاگ  خانه مدیران جوان


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   Armin  

عنوان متن تقدیم به قلب پرمهر همه پدران شنبه 87 اسفند 3  ساعت 12:18 عصر

تقدیم به قلب پرمهر همه پدران

مردی 85 ساله با پسر تحصیل کرده 45ساله اش روی مبل خانه خود نشسته بودند ناگهان کلاغی کنار پنجره‌شان نشست. پدر از فرزندش پرسید: این چیه؟ پسر پاسخ داد: کلاغ.
پس از چند دقیقه دوباره پرسید این چیه؟ پسر گفت : بابا من که همین الان بهتون گفتم: کلاغه.
بعد از مدت کوتاهی پیر مرد برای سومین بار پرسید: این چیه؟ عصبانیت در پسرش موج میزد و با همان حالت گفت: کلاغه کلاغ!
پدر به اتاقش رفت و با دفتر خاطراتی قدیمی برگشت. صفحه ای را باز کرد و به 
پسرش گفت که آن را بخواند.
در آن صفحه این طور نوشته شده بود:
امروز پسر کوچکم 3 سال دارد. و روی مبل نشسته است هنگامی که کلاغی روی پنجره نشست پسرم 23بار نامش را از من پرسید و من 23بار به او گفتم که نامش کلاغ است.
هر بار او را عاشقانه بغل می‌کردم و به او جواب می‌دادم و به هیچ وجه عصبانی  نمی‌شدم و در عوض علاقه بیشتری نسبت به او پیدا می‌کردم

 

 


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   Armin  

عنوان متن لطیفه های شیرین 6 شنبه 87 اسفند 3  ساعت 12:18 عصر

مشتری : مبلی که دیروز از شما خریدم امروز پایه اش شکست !

فروشنده : خیلی عجیه حتما یکی روش نشسته !

 

غضنفر برق خونشون میره , یه قابلمه میبره در خونه همسایشون میگه : ببخشید برق دارید ؟

همسایش میگه : لااقل یه ظرف پلاستیکی میاوردی که برق نگیردت !!

 

یه ماره دوستش رو ناراحت میبینه. بهش میگه : چی شده ؟

میگه : آخه خیلی زور داره 10 سال عاشق یکی باشی آخرسر بفهمی شیلنگ بوده !

 

آدم خوارها قضنفررو دستگیر میکنند . قضنفر ازشون میپرسه منرو کجا میبرید ؟

گفتند : میبریمت قبیله . قضنفر میگه : چرا ؟!

بهش میگن : بپزیمت و بخوریمت ؛ آخه ما آدم خواریم .

غضنفر شروع کرد به داد و بیداد کردن...! بهش گفتند چته ؟

گفت : یعنی چی ؟ تاحالا ما خر بودیم حالا که وقت خوردن شد آدم شدیم ؟!

 

غضنفر با خوشحالی میاد پیش دوستش و میگه : عجب خرتوخریه ! من 3 بار رفتم سربازی هیچکی نفهمید .!!!!

 

به غضنفر میگن : نظرت درباره پیتزا چیه ؟ میگه : اینا همش شایعس !!

 

به یه سیاه میگن : شامپوت چیه ؟  میگه : مشکین تاژ !!!!!!!!!!

 

نکته :

 وقتی طاووس برای نازکردن وکلاغ برای غارغار کردن وروباه برای فریب دادن و تمساه برای گریه کردن داشته باشی « دیگه نیازی به زن نداری »

 

به غضنفر میگن : با لوستر جمله بساز .

میگه : 3 تا دختر دارم یکی از یکی لوستر !

 

به غضنفر میگن : با صداقت جمله بساز .

میگه : داشتم با تلفن حرف میزدم یکهو صدا قطع شد !!

 

غضنفر کلاس زبان میرفته , بهش میگن : بابات مرده . میگه : اوه شت !!

 

به غضنفر میگن : با کامبیز جمله بساز. میگه : یه کام بیز دهن من !!

 

به غضنفر میگن : با اداره جمله بساز.

میگه : اِ  داره بارون میاد !!

 

به غضنفر میگن با اختاپوس جمله بساز.

میگه : اُختاپوستم نسوخته برم تو سایه !!

 

گوجه با موز دعواش میشه . موز میگه : خاک برسرت هرروز تو ماهی تابه لهت میکنند . گوجه میگه : اگه خودت خوب بودی بخواطر 200 تومن لباستو درنمیاوردی !!

 

اسب غضنفر زنگ میزنه سیرک میگه میخوام اونجا کار کنم .

میپرسن : هنرت چیه ؟ میگه احمق مگه نمی بینی دارم حرف میزنم ؟!!

 

غضنفر میره بالای پل هوایی میگه : قبول! من خر! من نفهم ! ولی مگه شما اینجا رود خونه می بینید که پل زدید ؟!!

 

به غضنفر میگن : اگه دنیارو بهت بدن چیکار میکنی ؟

میگه : میفروشم میرم اروپا !!

 

غضنفر میره تو دل دوست دخترش هضم میشه !!

 

غضنفر رو میبرن زیر سوال له میشه !!

 

غضنفر نافشو فشار میده ریست میشه !!

 

غضنفر تو خواب زنشو میکشه , صبح پامیشه میبینه زنش زندس !!

یه آهی میکشه و میگه : کاش سیوش میکردم !!!

 

غضنفر زنگ میزنه به ایلگار میگه : ماشین داری ؟ !

میگه : بله .

میگه : خوش به حالت من ندارم !!

 

به غضنفر میگن : بچت رکورد شکسته .

میگه : غلط کرده ! من که پولشو نمیدم !!!

 

موشه میره خونه خسیسه یک هفته بعد سوء تغذیه میگیره میمیره !!

 

غضنفر میره دستشویی . وقتی وارد میشه میبینه همه مگسها بلند شدند .

میگه : خواهش میکنم بلند نشین !! من همین کنار در میشینم شما راحت باشید !!!

 

غضنفر با دوتا دوستاش واسه هم خالی میبستند .

اولی : بابای من رفت ماه . گفتند ماه ؟ گفت نه 2سانت پایین تر .

دومی : بابای من رفت خورشید . گفتند خورشید : گفت نه 2سانت پایین تر !

غضنفر واسه اینکه کم نیاره گفت : بابای من با دماغش غذا میخوره !!

گفتند : با دماغش ؟!! گفت : نه ! 2سانت پایین تر !!!

 غضنفر میمیره . رفیقاش بهش ایکس میدن ! ایگرگ پس میده !

 تهیه کننده : مهدی صالحی

m

  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   Armin  

عنوان متن راه هایی برای ارتباط بهتر با فرزندان شنبه 87 اسفند 3  ساعت 12:18 عصر

راه هایی برای ارتباط بهتر با فرزندان

 

1-   سعی کنید دنیا را از نگاه فرزندتان ببینید .

2-   با فرزندتان مانند بهترین دوستتان رفتار کنید .

3-   به یاد داشته باشید فرزندتان از کارها و لوازم  اطرافتان مهمتر است .

4-   کارتی با امضای " رفیق ناشناس " برای او بفرستید .

5-   برای او توضیح دهید که چه چیزهایی از او یاد گرفته اید .

6-   تصور کنید در نظر او چقدر بزرگ هستید .

7-   برای او نامه های مختلف بفرستید .

8-   تعریفاتی را که درباره اش شنیده اید برایش بازگو کنید .

9-   موقع ورود او به خانه ابراز خوشحالی کنید .

10-     در محبت به فرزندتان با دیگر والدین مسابقه ندهید .

11-     بجای سخنرانی برای او با او ارتباط برقرار کنید .

12-     با هم به مراسم مختلف بروید .

13-     غذا خوردن را بهترین وسیله برای دور هم بودن بدانید .

14-     عکس بچگی خود را کنار عکس بچگی فرزندتان بگذارید .

15-     برای انجام هیچ کاری به یکدیگر رشوه ندهید .

16-     به او نشان دهید که از گذشته افسوس نمی خورید .

17-     امروز ( حال ) را بخاطر آرزوی " مثل دیگران شدن "خراب نکنید .

18-     از صحبتهای او در مورد اتفاقات روزانه اش  لذت ببرید .

19-     درجمع خانواده لطیفه های قشنگ تعریف کنید .

20-     از لطیفه های فرزندتان بخندید .

21-     به او بگویید به نظرش در مورد شما احتیاج دارید .

22-     شرایطی را فراهم نکنید که با تمارض به چیزی برسد .

23-     برنامه ریزی سفرهاتان را با اطلاع او انجام دهید .

24-     برنامه ریزی یک سفر یا مهمانی خودمانی را به او بسپارید .

25-     به یاد بیاورید خیلی از ایرادهایی که دیروز گرفته اید مهم نبوده اند .

26-     به او یاد دهید که هرکس قطعه ای خاص از پازل مورد نظر خداوند است .

27-     به جای دستور دادن از او کمک بخواهید .

28-     به جای " چرا  چنان کردی ؟ " از " بهتر بود چنین می کردی " استفاده کنید .

29-      از کارهای مثبت دیگران تعریف کنید .

30-     در صحبتهای خود از جملات مثبت یا تجربه مفید دیگران یاد کنید .

 

24 / 11 / 87

Mahsan.parsiblog.com

محمد صالحی


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   Armin  

عنوان متن دو روز مانده به پایان جهان شنبه 87 اسفند 3  ساعت 12:18 عصر

دو روز مانده به پایان جهان

 

دو روز مانده به پایان جهان ، تازه فهمیدکه هیچ زندگی نکرده است.

تقویمش پرشده بود و تنها دو روزخط نخورده باقی مانده بود . پریشان شد و آشفته وعصبانی .

نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری ازخدا بگیرد .

داد زد و بد و بیراه گفت ،

                       خداسکوت کرد .

آسمان و زمین را به هم ریخت ،

                              خدا سکوت کرد .

جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت ،

                                   خدا سکوت کرد .

 به پر و پای فرشته و انسان پیچید ،

                                      خدا سکوت کرد .

 کفر گفت و سجاده دور انداخت ،

                                         خدا سکوت کرد .

دلش گرفت و گریست و به سجاده افتاد ،

 خدا سکوتش را شکست و گفت :

" عزیزم اما یک روز دیگر هم رفت . تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی . تنها یک روز دیگر باقیست . بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن ."

 لا به لای هق هقش گفت : اما با یک روز ...... با یک روز چه کار می توان کرد ؟ ....

خدا گفت : آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند ، گویی که هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمی یابد ، هزار سال هم به کارش نمی آید .

و آن گاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت : حالا برو و زندگی کن .

او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش می درخشید . اما می ترسید حرکت کند ، می ترسید راه برود ، می ترسید ، زندگی از لای انگشتانش بریزد . قدری ایستاد .... بعد با خودش گفت : وقتی فردایی ندارم ، نگه داشتن این زندگی چه فایده ای دارد ! بگذار این یک مشت زندگی را مصرف کنم .آن وقت شروع به دویدن کرد . زندگی را به سر و رویش پاشید ، زندگی را نوشید و زندگی را بویید و چنان به وجد آمد که دید می تواند تا ته دنیا بدود ، می تواند بال بزند ، می تواند پا روی خورشید بگذارد . می تواند ...

او در آن یک روز آسمان خراشی بنا نکرد ، زمینی را مالک نشد ، مقامی را به دست نیاورد

اما .... اما در همان یک روز دست بر پوست درخت کشید . روی چمن خوابید . کفش دوزکی را تماشا کرد . سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آنهایی که نمی شناختندش سلام کرد و برای آنها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد .

 او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد ، او همان یک روز لذت برد و سرشار شد و بخشید ، عاشق شد و عبور کرد و تمام شد .

 زندگی کرد اما فر شته ها در تقویم خدا نوشتند ، امروز او در گذشت ، کسی که هزار سال زیسته بود .

 


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   Armin  

عنوان متن داستان کوتاه مرد و پیله کرم ابریشم شنبه 87 اسفند 3  ساعت 12:18 عصر

داستان کوتاه مرد و پیله کرم ابریشم

 small crack appeared on a cocoon. A man sat for hours and watched carefully the struggle of the butterfly to get out of that small crack of cocoon.

 Then the butterfly stopped striving. It seemed that she was exhausted and couldn’t go on trying. The man decided to help the poor creature. He widened the crack by scissors. The butterfly came out of cocoon easily, but her body was tiny and her wings were wrinkled.

 The ma continued watching the butterfly. He expected to see her wings become expanded to protect her body. But it didn’t happen! As a matter of fact, the butterfly had to crawl on the ground for the rest of her life, for she could never fly.

 The kind man didn’t realize that God had arranged the limitation of cocoon and also the struggle for butterfly to get out of it, so that a certain fluid could be discharged from her body to enable her to fly afterward.

 Sometimes struggling is the only thing we need to do. If God had provided us with an easy to live without any difficulties then we become paralyzed, couldn’t become strong and could not fly.

 

 

شکاف کوچکی بر روی پیله کرم ابریشمی ظاهر شد. مردی ساعت ها با دقت  به تلاش پروانه برای خارج شدن از پیله نگاه کرد. پروانه دست از تلاش برداشت. به نظر می رسید خسته شده و نمی تواند به تلاش هایش ادامه دهد. او تصمیم گرفت به این مخلوق کوچک کمک کند. با استفاده از قیچی شکاف را پهن تر کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد ، اما بدنش کوچک و بال هایش چروکیده بود.مرد به پروانه همچنان زل زده بود . انتظار داشت پروانه برای محافظت از بدنش بال هایش را باز کند. اما این طور نشد. در حقیقت پروانه مجبور بود باقی عمرش را روی زمین بخزد، و نمی توانست پرواز کند.

مرد مهربان پی نبرد که خدا محدودیت را برای پیله و تلاش برای خروج را برای پروانه بوجود آورده. به این صورت که مایع خاصی از بدنش ترشح می شود که او را قادر به پرواز می کند.

بعضی اوقات تلاش و کوشش تنها چیزی است که باید انجام دهیم. اگر خدا آسودگی بدون هیچگونه سختی را برای ما مهیا  کرده بود در این صورت فلج می شدیم و نمی توانستیم نیرومند شویم و پرواز کنیم.

 


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   Armin  

عنوان متن برخورد با بچه های بیش فعال شنبه 87 اسفند 3  ساعت 12:18 عصر

اختلال نقص توجه نا متفاوت  


در این شکل از اختلالات مشخص ترین خصوصیت اولیه بی دقتی است. بیش فعالی در اینجا حضوری ندارد. معهذا، این کودکان باز هم آشفته و پریشان هستند و نمی توانند نظم و ترتیب داشته باشند و به طور معمول آرام و غیر فعال به نظر می رسد.از آنجا که راحت تر می توان در کلاس درس بر این کودکان نظارت و کنترل داشت به نظر می رسد که اختلال کمبود توجه نامتفاوت بیشتر تحت بررسی و مطالعه قرار گرفته است. و بدین ترتیب آنها بیشتر دچار عدم موفقیت درسی می شوند تا آنها که اختلال کمبود توجه بیش فعال دارند.

                                                                                                                       

ایجاد محیط صحیح آموزشی
دانش آموزان دچار نقص توجه را نزدیک میز معلم و در ردیف صندلی های معمول کلاس بنشانید.این دانش آموزان را جلوتر از همه در کلاس بنشانید تا بقیه دانش آموزان در معرض دید قرار نگیرند و پشت سر آنها باشند.دانش آموزان خوب و نمونه کلاس را کنار آنها بنشانید. ترجیحا دانش آموزانی که به هر دلیلی مشخص تر از دیگران و سرمشق بقیه هستند.تشویقشان کنید که دوتایی با هم درس بخوانند و ناظر بر درس یکدیگر باشند.از هر چیز که باعث تحریک و پریشانی آنها می شود بپرهیزید. سعی کنید آنها را نزدیک شوفا ژ، دستگاه های تهویه، در و پنجره و قسمت های شلوغ ننشانید. تغییرات را خوب لمس نمی کنند. بنابراین از تغییر و تحول، جابجایی، تغییر در جدول برنامه ها و همچنین قطع رابطه دوری می کنند.خلاق باشید. کلاس را به شکلی تغییر دهید که کمترین فضای درسی را داشته باشد و بگذارید همه دانش آموزان در آن شرکت داشته باشند، تا شاگردان دچار اختلال کمبود توجه حس نکنند با دیگران فرق دارند.والدین را تشویق کنید تا فضای مناسبی با برنامه های مشخص روزانه، ساعت معین مطالعه و مرور تکالیف انجام شده توسط آنها را در خانه برقرار کنند. 
 

                 

تدریس به دانش آموزان دچار نقص توجه (ADD)

در طول درس های شفاهی ارتباط چشم را قطع نکنید.درس ها را مختصر و واضح تهیه کنید.در دادن درس های روزانه پیوسته و ثابت باشید.درس های پیچیده را ساده کنید و از درس های متعدد و زیاد بپرهیزد.مطمئن شوید دانش آموزان قبل از شروع کار درس را فهمیده اند. در صورت لزوم درس را با روشی مثبت و به آرامی تکرار کنید.کاری کنید که با شما راحت باشند و از شما کمک بگیرند (بیشتر این کودکان تقاضای کمک نمی کنند.)کم کم میزان کمک خود را کاهش دهید. اما بخاطر بسپارید که این کودکان نیاز به کمک بیشتر و طولانی تری نسبت به کودکان عادی دارند.اگر لازم شد بخواهید دفترچه تکالیف روزانه ای نیز داشته باشند.1- مطمئن شوید هر دانش آموز همه تکالیفش را روزانه و به درستی انجام می دهد. اگر دانش آموزی قادر به انجام چنین کاری نبود معلم باید به او کمک کند.2- دفترچه تکالیف آنها را هر روز امضا نمایید بر انجام کامل تکالیف آنها باشد (خانواده ها نیز باید آن را امضا نمایند).3- از دفترچه یادداشت برای داشتن ارتباط روزانه با والدین نیز استفاده کنید.

                                              

دادن تکالیف
هر دفعه فقط یک کار را از آنها بخواهید.مکررا در آنها انگیزه ایجاد کنید و به آنها پند و آگاهی دهید. طرز برخورد و روش شما باید جنبه حمایتی داشته باشد.تکالیف در حد نیاز تغییر دهید با افراد متخصص در زمینه های تحصیلی مشورت کنید تا بتوانند قدر وضعف هر دانش آموز را تعیین کنید. برنامه های تحصیلی جداگانه ای ترتیب دهید.مطئن شوید که دانش آنها را محک می زنید نه گستره دقت آنها را.برای کارهای مشخص وقت اضافه بدهید. این دانش آموزان به آرامی کار می کنند به خاطر وقت اضافه مورد نیازشان آنها را جریمه نکنید.به خاطر داشته باشید این کودکان خیلی زود از هم می پاشند ولی تفاوت می شوند. استرس، فشار و خستگی می تواند کنترل شخصی آنها را برهم بزند و به سمت رفتاری ضعیف و کند سوق دهد.

منبع : ابتکار    

                 

 


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   Armin  

عنوان متن بچه های بیش فعال شنبه 87 اسفند 3  ساعت 12:18 عصر

                                   

                             

                                       

 

برخورد با بچه های بیش فعال!

اختلال بیش فعالی وضعیتی است که در تعدادی از بچه های پیش دبستانی و دوران ابتدایی وجود دارد. کنترل رفتار این بچه ها و جلب توجه آنها سخت است. تخمین می شود که بین 3 تا 5 درصد بچه ها اختلال بیش فعالی دارند یا به عبارتی تقریبا دو میلیون بچه در ایالت متحده آمریکا بیش فعالند. بدین معنی که در یک کلاس 24 تا 30 نفره احتمال دارد حداقل یک نفر دچار چنین اختلالی باشد.بیش فعالی (ADHD) به عنوان یک ناتوانی دریادگیری محسوب نمی شود بلکه به عنوان ناتوانی فردی در فعالیت هی آموزشی می باشد که منجر می شود که دانش آموز خدمات آموزشی خاصی دریافت کند و در طبقه بندی «آسیب دیدگان سلامتی» قرار می گیرد نه تحت «ناتوانی های یادگیری خاص» بسیاری از کودکان (ADHD) تقریبا 20 تا 30 درصد نیز دارای اختلالات یادگیری ویژه هستند.

ویژگی های اصلی (ADHD):

 بی توجهی، بیش فعالی و تحرک بیش از حد است. متخصصین; سه زیر مجموعه برای آن به رسمیت شناخته اند، که عبارتند از:اول: نوعی که در آنها فعالیت بیش از حد و پرتحرکی شایع است (این افراد اختلال توجه چشم گیری نشان نمی دهند).دوم: نوعی که در آنها عدم توجه قالب است. (که در آنها فعالیت و تحرک بیش از حد از خود نشان نمی دهند و گاهی اوقات تحت عنوان ADD می شناسیم).سوم: نوع ترکیب یافته که هم اختلال توجه از خود نشان می دهند و هم علائم تحرک بیش از حد را نمایان می سازند. از دیگر اختلالاتی که گاهی با ADHD همراه هستند 
سندروم تورت، (به نسبت بسیار کمی از کسانی که ADHD دارند اثر می گذارند.اختلال بی اعتنایی و مخالفت، (که بر بیش از یک سوم تا نیمی از کودکان ADHD اثر می گذارد.اختلال رفتاری که 20 تا 40 درصد را در بر می گیرد.افسردگی و اضطراب و اختلالات دو قطبی بودن.                         

                                    
علائم و نشانه ها

به جزئیات دقت نمی کنند و اشتباهات واضحی انجام می دهند.خیلی ضعیف حروف و کلمات را کنار هم قرار می دهند و نوشته های شلوغ و در هم و بر همی دارند.در حفظ توجه شان در انجام تکالیف مدرسه و کارها مشکل دارند. تکالیف مدرسه را سرسری می گیرند.از انجام تکالیفی که دوست ندارند اجتناب می کنند و در تمام کردن تکالیف مدرسه و مواردی که فعالیت ذهنی می طلبد وا می مانند. فعالیت های روزمره را فراموش می کنند.در سازمان دهی کارها و فعالیت ها مشکل دارند.لوازم و وسایلی که برای انجام تکالیف و کارهایشان لازم است را گم می کنند. (قلم، خودکار و ...) در فعالیت های نشاط آور و لذت بخش به مرور (یا رفته رفته) از خود مشکلاتی نشان می دهند.مانند یک موتور فعالیت کرده و یک جا ثابت نمی مانندسریع جواب دادن به سولها قبل از آنکه سوال کامل شود. اغلب صحبت دیگران را قطع می کنند.

                                                           
استراتژی
وقتی دانش آموز مشغول انجام تکالیف یا مطالعه دروس است اجازه دهید بارها و مرتب جایش را عضو کند.به آنها کارهایی که لازمه آن حرکت و از اینجا به آنجا رفتن است، از قبیل پخش کردن کاغذها رساندن پیغام و یا آب دادن گیاهان را بسپارید.از موسیقی به عنوان وسیله ای برای انتقال مطالب استفاده کنید.لحن صدای خود را تغییر دهید: گاهی بلند، گاهی آرام، گاهی معمولی.از دانش آموزان بخواهید قبل از حل مسائل و به عهده گرفتن تکالیف، تصمیم و برنامه خود را برای چگونگی انجام آنها بیان کنند.اجازه دهید بچه ها در زمان گوش دادن به مطالب با دستهایشان کارهایی از قبیل تا کردن کاغذها، ضربه زدن به سنگی یا چیزی، بازی با خاک رس، توپ و یا هر چیز دیگر را انجام دهند و مانع آنها نشوید.از روش های غیر محسوس مثل ایما و اشاره و حالت های جسمی استفاده کنید تا دریابید که دانش آموزان کوک نیستند بدون آنکه خودشان بفهمند.به دانش آموزان فرصت دهید تا خلاقیت های مختلف و تخیلات را بروز دهند تا بتوانند شناخت دقیقی از ابتکار بدست آورند.وقتی جهت مشخص و درس ها داده شد، آن ویت استراتژی های چند حسی را به کار گیرد.

                                   

آموزش کودکان دارای اختلال نقص توجه، اختلالات بیش فعالی (نقص توجهی) اختلال کمبود یا نقص توجه وضعیتی (سندرومی است که از طریق مشکلات جدی و دائمی سه مورد زیر مشخص می شود.1- میزان توجه2- کنترل جنبش حرکت3- بیش فعالی (بعضی اوقات).اختلال کمبود توجه از دوره نوزادی آغاز و در دوران نوجوانی همان زمانی که تاثیرات منفی بیشتری بر زندگی کودک در محیط خانه مدرسه و اجتماع هست گسترش پیدا کند. تقریبا 3 تا 5 درصد از کودکان دبستانی تحت تاثیر (ADD) هستند.اخیرا این وضعیت را تحت عنوان «ناتوانی در یادگیری»، «صدمات مغزی»، «حرکت زیاد» یا «بیش فعالی» نامیده اند. «اختلال نقص توجه» نیز برای توضیح واضح تر خصوصیات این گونه از کودکان بیان شده است.دو نوع اختلال کمبود توجه وجود دارد که هر دو در زیر توضیح داده شده است.اختلال نقص توجه در کودکان بیش فعال (ADHD) مطابق با مقایس های آماری و تشخیص اختلال ذهنی (انجمن روانشناسی آمریکا، 1987) برای تشخیص »ADHD« در کودکان باید حداقل هشت مورد از موارد زیر را کودک بیش از سن 7 سالگی و طی شش ماه یا بیشتر از خود نشان دهد.1- به خود پیچیدن و ناآرامی و یا به نظر می رسد بی قرار است.2- نتواند سرجایش بنشیند.3- خیلی زود و به راحتی آشفته و پریشان بشود.4- تحمل در نوبت منتظر بودن را ندارد.5- در پاسخ دادن هول و عجول است.6- در دنبال کردن دستور العمل ها مشکل دارند.7- در حفظ و نگه داشتن توجه شان مشکل دارند.8- هنوز کاری تمام نشده به سراغ کار دیگر می روند.9- نمی توانند آرام بازی کنند.10-خیلی زیاد و افراطی حرف می زنند.11- وسط حرف دیگران می پرند و یا حرف یکدیگر را قطع می کنند.12- مطالب را خوب گوش نمی کنند.13- اغلب وسایل مورد نیاز کارهایشان را گم می کنند.14- غالبا دست به کارهای خطرناک می زنند.

                                


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   Armin  

عنوان متن مهلت خدا برای زندگی شنبه 87 اسفند 3  ساعت 12:18 عصر

مهلت خدا برای زندگی

A 45 year old woman had a heart attack and was taken to the hospital. While on the operating table she had a near death experience. Seeing God she asked "Is my time up?" God said, "No, you have another 43 years, 2 months and 8 days to live.

"Upon recovery, the woman decided to stay in the hospital and have a Face-lift, liposuction, breast implants and a tummy tuck. She even had someone come in and change her hair colour and brighten her teeth!

Since she had so much more time to live, she figured she might as well make the most of it. After her last operation, she was released from the hospital.

While crossing the street on her way home, she was killed by an ambulance. Arriving in front of God, she demanded, "I thought you said I had another 43 years? Why didn"t you pull me from out of the path of the ambulance?"

God replied: "I didn"t recognize you .

یک خانم 45 ساله که یک حملهء قلبی داشت و در بیمارستان بستری بود . در اتاق جراحی که کم مونده بود مرگ را تجربه کند خدا رو دید و پرسید آیا وقت من تمام است؟ خدا گفت:نه شما 43 سال و 2 ماه و 8 روز دیگه عمر می کنید.

در وقت مرخصی خانم تصمیم گرفت در بیمارستان بماند و عملهای زیر را انجام دهد کشیدن پوست صورت-تخلیهء چربیها(لیپو ساکشن)-عمل سینه هاو جمع و جور کردن شکم . او حالا کسی رو نداشت که بیاد و موهاشو رنگ کنه و دندوناشو سفید کنه !!.

از اونجایی که او زمان بیشتری برای زندگی داشت از این رو او تصمیم گرفت که بتواند بیشترین استفاده را از این موقعیت (زندگی( ببرد.بعد از آخرین عملش او از بیمارستان مرخص شد

در وقت گذشتن از خیابان در راه منزل بوسیلهء یک آمبولانس کشته شد . وقتی با خدا روبرو شد او پرسید:: من فکر کردم شما فرمودید من 43 سال دیگه فرصت دارم چرا شما مرا از زیر آمبولانس بیرون نکشیدید؟

خدا جواب داد :من شمارو تشخیص ندادم!!!"

 


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   Armin  

عنوان متن اولین روز کاری... - داستان کوتاه شنبه 87 اسفند 3  ساعت 12:18 عصر

اولین روز کاری...

مردی به استخدام یک شرکت بزرگ چندملیتی درآمد.

در اولین روز کار خود، با کافه تریا تماس گرفت و گفت:

" یک فنجان قهوه برای من بیاورید."
صدایی از آن طرف پاسخ داد:

" شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با کی داری حرف می زنی ؟"
کارمند تازه وارد گفت: " نه "
صدای آن طرف گفت:

"من مدیر اجرایی شرکت هستم، احمق"
مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت:

" و تو میدانی با کی حرف میزنی بی چاره."
مدیر اجرایی گفت: " نه "
کارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع گوشی را گذاشت.


  نظرات شما  ( )

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

فول آلبوم های آرش
[عناوین آرشیوشده]


 

Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ